كرامات
كرامات
از مردم اين شهر كرامات نديديم
ديديم ولي داخل چوكات نديديم
يك زنده نشد قدر زمانيكه حيات است
ما غير دعا بر سر اموات نديديم
هر لحظه دل ما به تپش بود دراين مُلك
يك زره خوشي از سر حالات نديديم
هركس به سخن بود چون شير نعره زنان ليك
اندر عملش زره اثبات نديديم
دنيا بكجا رفته ولي ما بكجاييم
افسوس كه ما غير از خيالات نديديم
گفتند شود دولت ما در غم مردم
جُز كشتن و جُزبستن و آفات نديديم
آمد ز سفر هركي با پُشتاره ولي ما
جُز بار غم و دغدغه سوغات نديديم
با آنكه خدا داده بما عقل {حبيبا}ُ
عمريست بجُز رنج و خرافات نديديم