یک یار
یک یار
یک یار خرابات به از صد نفر شیخ
جُز مکر و ریا نیست به علم و هنر شیخ
مُلا و چلی شیخ همه زاده جهل اند
حیف است که مردم بروند پُشت سر شیخ
از دین خدا ساخته بر خلق هیولا
قُرآن بزند کاش بفرق و کمر شیخ
تفسیر غلط میکند و نفع برد زان
یارب ز جهان دور نمایی خطر شیخ
هم صحبت اوگشتن از هوشیاری کس نیست
چون جاهل و دیوانه بود دور و بر شیخ
مردم همه رفتند به بیراهه ازین قوم
کی فایده دیده است ؟ بجُز از ضرر شیخ
انسانیم و ما بنده یک خالق پاکیم
این تفرقه ها آمده از عقل خر شیخ
آنچه که حبیب دیده به تحریر در آورد
دیگر نشود همسفر و هم نظر شیخ
شعر از: حبیب یوسفی