شوق وصال
صد بار اگر اُفتیم در خاک همی خیزیم
از شوق وصال دوست بی باک همی خیزیم
می خشکیم اگر امروز از فصل خزان چون برگ
فردا که بهار آید چون تاک همی خیزیم
ما خاک گیا بودیم زین مرحله نی گشتیم
آنگا که شویم از نفس ما پاک همی خیزیم
هر چند نبود آسان تحلیل معما ها
طوریکه نگنجد در ادراک همی خیزیم
این قصه روح وجسم آمیخته رنگ است
چون نور بشکل در افلاک همی خیزیم
از خاک شدیم پیدا با خاک شویم همرا
گر بانگ درا آید چالاک همی خیزیم
گوید حبیب امروز با جهل به جدل هستيم
طوفان ايم و بر ضد خاشاك همي خيزيم