زلال
زلال
دمی خوش است زُلال از کلام مینوشیم
به یمن اهل خرد یک دو جام مینوشیم
مسرت است که با همرهان دمی باشیم
هر آنچه هست به نفع عوام مینوشیم
اگر که دوست دهد جام زهر ازسر لُطف
به مهر او قسم است که تمام مینوشیم
ز نور و روشنی صاحبان علم و هنر
گرفته جرعه با هم به شام مینوشیم
به محتسب خبر از ما رسان که در دل شب
ازان خُم که رسد بر قیام مینوشیم
زعمر دون که در آن اعتبار یک دم نیست
حلال، گر که نباشد حرام مینوشیم
زپای ما نه نشینیم که تا هدف یابیم
که تا که عمر شود اختتام مینوشیم
حبیب را نبوُد زره ملال از غم
به همرهش می نوشین مدام مینوشیم