کوکوگُل
احساسات کوکوگُل بعدازمعاینات
با حیله وبا مکر وزرنگی دروغین
تو به چه بگویم بتو ای مادر نسرین
زانوی مه بالا کرد وزد کته تبرزین
د بانه بانه هزار مه کش کرد د پایین
یک مرتبان ادرارره گرفت داکتر بی دین
سرچپه مره انداخت سرین مه پچق کرد
گفتم که نکو لج کرد و همراه مه شق کرد
دست اک زد وکش کش کرد وبا خود چق و پق کرد
از صبح نشستم به نوبت تا به پیشین
یک مرتبان ادرار گرفت داکتر بی دین
پیچکاری مُردار د بازویم درو کرد
مره به هزار درد ومرض ها روبرو کرد
خون مه گرفت و چاپلوسی ره شروع کرد
دارا کولا ره دیدم بره بار نخستین
یک مرتبان ادرار گرفت داکتر بی دین
گفتم دگه شله نشو مه شاش ندارم
یک بوتل دادم مه خو اوپاش ندارم
همراه تو خو کینه و پرخاش ندارم
از خشم خود یکزره نیامد به پایین
یک مرتبان ادرار گرفت داکتر بی دین
گفت دان ته واز کو که گلون ته ببینم
از راه گلون دل ودرون ته ببینم
لازم اگر شِد فشار خون ته ببینم
دان خوده واز کردم مثل ماهی دلفین
یک مرتبان ادرار کرفت داکتر بی دین
دندان مره کرفت د بیرون وحساب کرد
بیره ام التهاب کرد وضع مه خراب کرد
کومه گکم تا صبح مره شاند و عزاب کرد
مانند مدوری سره مه خواند اٍک دو تین
یک مرتبان ادرار گرفت داکتر بی دین
الف وب انگلیسی ره دور ماند مه خواندم
تا خط سوم خود به یک رقم رساندم
د خط چارم ته ته ته کردم وماندم
سرم چو فشار آمد دگه بم کفاندم
چشم های خوده (حبیب)کشید به مثل شاهین
یک مرتبان ادرار گرفت داگتر بی دین