خر و خر بوزه
خری خربوزه را دندان زد و گُفت
که این بوزه به ما نسبت ندارد
اکر این خورد ترک اولاده ماست
چرا مانند ما همت ندارد
زند صاحب مرا روزی دو صد بار
که این یک چوب را طاقت ندارد
بُریم بار وکنیم کار وخوریم لت
کسی مانند ما حکمت ندارد
بدی هرکس کند گویند که خر شُد
چنین تشبیع به ما حاجت ندارد
نه آدم میکشیم مانند انسان
که انسان مایه جُز وحشت ندارد
بدوش خود بریم بار صد انسان
زمان بر ما بجُز وحشت ندارد
به چشم کم نبین خر را که ماییم
کسی ما نند خر عظمت ندارد
حبیبا) قصه خر نامه بس کن)
که نزد مردمان عزت ندارد