بقا
بقا
من ز چشم تو بقایی زنده گانی یافتم
از رُخت بر دل دوای جاودانی یافتم
ای سر و پاٌ تو لبریز است از شرم وحیا
من به لب خندت حیات و شادمانی یافتم
هر سخن کز لعل تو آیدبیرون بس دلکش است
از لب شیرین تو لعل عمانی یافتم
وصف تو گفتن فقط کاهی ایست از کوهی بتا
همنشین با تو شدم رمز جوانی یافتم
صد هزاران نکته دیدم بر خم زلفان تو
از خم وپیچ اش بساط نکته دانی یافتم
محو نام نیک تو گشتم و لیکین عاقبت
معنی نامت شراب ارغوانی یافتم
من (حبیب)گر که کنم توصیف رخسار تورا
زانکه در کوه تو عمری پاسبانی یافتم