دست زور
دست زور
به هر بزم که من دیدم به ختم اش جنگ ودعوا بود
که هر شخص اندرآن مجلس به تنظیمی هواخوابود
یکی میگفت از قریه دیگر میگفت از مرکز
دیگر دربین می آمد که کابل نصف اش از ما بود
یکی میکرد تأیید و دیگر میکرد تگزیب اش
فقط فرجام واضح شُد که دست زور بالا بود
یکی از شرق بد میگفت دیگر از غرب می نالید
دیگر میگفت بفکر من تجاوز گر اروپا بود
ز در هر کی که می آمد لباسش بود معیار اش
نشان شخصیت آنجا فقط در بوت و کالا بود
یکی میگفت ز طیاره دیگر میگفت از اُشتر
به ما این قضیه مُشکل بود.که کی حق وکی بیجا بود
کشا کش بود وغوغا وجدل موضوع نبود معلوم
که این بحث بر سر دزد بود یا لیاف مُلا بود
یکی میگفت که من شیرم کسی مرد است بگوید نه
دیگر میگفت بشین کاکا که هفت پُشت تو روبا بود
حبیب} با چشم و سر میدید این صحرای محشر را
ولی از قلب و حال او خُدا وند آندم آگاه بود