فرجام
فرجام
اي رفته براه كين فرجام چي خواهي كرد؟
جُز آن كه شوي آخر بد نام چي خواهي كرد؟
از نيت شوم تو ما خانه بدو شانيم
با سوخته گان درد اي خام چي خواهي كرد؟
از ثروت و مال و زر نام ات نشود جاويد
آندم كه شود پول ات اتمام چي خواهي كرد؟
شايد كه روي بالا مانند الاغ از جهل
پايان نشوي آسان از بام چي خواهي كرد؟
از دور چو دهُل آيد آوازه تو ام گاهي
از بوسه فرستادن ء باپيغام چي خواهي كرد؟
در سر كه نباشد عقل بيهوده تلاشء هيچ است
دايم نبود با تو ايام چي خواهي كرد؟
دعواي خرد كردن خود مضهر نادانيست
با اهل ادب گردي همگام چي خواهي كرد؟
تو هرچه كه خواهي كن گويد (حبيب)از دل
چون خاص نگشتي تو با عام چي خواهي كرد؟