جهل
جهل
جهل است مایه همه جنگ و جدال ما
حرص است که این جنون شده است اشتغال ما
از بس زنیم بفرق هم از بهر پول وزر
بنگر که سنگ گریه نماید بحال ما
ما دست یگدیگر چو نگیریم بروز بد
حقا که این نفاق بگردد زوال ما
دانش بود یگانه کلید رها شدن
علم است پاسخی بتمام سوال ما
خوش باوریم بس که نسنجیم ختم کار
سرقت برند هستی و مال ومنال ما
تا کی نفاق وتفرقه باشد میان ما
تا چند غیبت است وجوه خصال ما
دانیم قدر همدیگر امروز ای (حبیب)
فردا که رفته ایم نپرسند حال ما