كجاست عيد
كجاست عيد
كجاست عيد بجُز نام اي وطن بي تو
كه رفته جُمله خوشي ها ز ياد من بي تو
به مُلك غير چنانم چو بلبل به قفس
نفس رسيده به لب در حصار تن بي تو
نگو كه دور شدم از تو شاد مان هستم
كه ميتپد به خدا قلب مرد و زن بي تو
نه تو زدست خران زبون در آرامش
نه لحظهَ بوُد اسايش به من بي تو
اكرچه پر بگشايم به هرطرف قسم است
كه گُل به ديده رسد خار در چمن بي تو
چگونه عيد بگيرم كه تودر آتش جنگ
لباس عيد بود در تنم كفن بي تو
حبيب را نبود نام و مرتب اي وطنم
كه هيچ گل نزند سر در انجمن بي تو