قربان تو وطن
قربان تو وطن
قربان تو وطن که عجب میفروشنت
گاهی به روس گاه به عرب میفروشنت
گاهی بشرق گاهی به غرب میدهند ترا
در روز روشن و دل شب میفروشنت
هرکس زگوشه ء تو بخود قطع میکند
این ناکسان بدون سبب میفروشنت
تو خاکدان شدی وطن من ز جانیان
ایشان به عیش وساز طرب میفروشنت
هر مفسد که ریش گزارد بنام دین
غافل ز رسم واصل نسب میفروشنت
تنها نه بیسواد ترا با ر ها فروخت
افسوس صاحبان ادب میفروشنت
این خاینان دون که ندارند لیاقتت
تا مانده از تو نیم وجب میفروشنت
هرکس بنام تو به تجارت شده دخیل
با نام و قوم وسمت ولقب میفروشنت
خرکار شد وزیر و شتربان معین آن
نا دیده گان به لاوه لهب میفروشنت
از پیش روی جمله بسنگر برای تو
اندر خفا زسمت عقب میفروشنت
دارد اُ مید(حبیب) که خصم ات شود تباه
هرچند کنون به سود وسلب میفروشنت