آتش نفاق
آتش نفاق
آواره گان بیایید در مُلک ومیهن خویش
از نو بنا بسازیم این کهنه مسکن خویش
از قصر دیگران به این خانه خرابه
بهتر ز پادشاهیست بودن به مدفن خویش
نفروش خانه خویش هر چند خرند به دالر
چون ازکف ات بیرون شُد گیری تویخن خویش
ما و تو ییم برادر از کین و کینه بگذر
باز آ که باز گردیم در کوه وبرزن خویش
تا کی تُرا بدوشد دشمن چو گاو شیری
رحمی نما بجسم و بازو و بر تن خویش
در هر کُجا که باشی آواره ات بنامند
از آتش نفاق ات سوزی تو دامن خویش
بگذر زجنگ و دعوا ای هموطن بخود آ
تو چا نکن بدستت از بهر مُردن خویش
کوید {حبیب}ای دوست برگرد به مُلک آبأ
ما و تو میشویم یک بر ضد دشمن خویش