زاهد
زاهد
عقل خام زاهد از سوراخ تسبیح بیش نیست
آنچه را آموخته از دهر جزتشویش نیست
مابر آن بودیم که اوشاید کرامات کند
آنچه را اعجاز میخواند به غیر از ریش نیست
از پی او رفتن ای یاران بود راه خطا
او به بیگانه چه خواهدکردکه باخودخویش نیست
راه او با شد تضاهر ذکر او باشد ریا
کی شود تسلیم حق آنکس که خود درویش نیست
راه او تعقیب کردن کفر در راه حق است
این عمل از جاهل است از مرد نیک اندیش نیست
آنچه نیک است در جهان از چشم او زشت وبد است
از دل ما او چه داند آنکه از این کیش نیست
این حرام است آن حرام است زندگی حتی حرام
بر بناّ دین چنین مفکوره جز تخریش نیست
(هر کجا زاهد بود زآنجا گریزان است ( حبیب
زانکه حرف این خسان دردل به غیر از نیش نیست