هم زبان
هم زبان
در این جزیره به جز یاد دوستانم نیست
به هر که مینگرم هیچ هم زبانم نیست
هزار منزل اکر سر به سر یود اینجا
به من چه سود که یک منزل اش از آنم نیست
به هر کجا که روم بخت من رود اول
شکایت از کس واز دوره وزمانم نیست
به خارج آمدم از بهر عافیت افسوس
در این معا مله جز نقص جز زیانم نیست
زحادثات وزجنگ وجدال وظلم وستم
تن ضعیف مرا غیر استخوانم نیست
نمی رسم چو به چوکی ورتبه ومنصب
بخاطر که غلامی کس به شانم نیست
حبیب) هرچه که دارد فدای دوست کند )
که دور بودنم از دوست در توانم نیست