خیال
خیال
تو بخواب ناز و من شبها به بیداری
نازنینا این نباشد رسم دلداری
چند نالم من زعشقت در شب هجران
لطف فرما وارها نم از گرفتاری
لحظهء تو از خیال من نگردی دور
هر دم وساعت به چشم من پدیداری
میشود این خانه ویران من روشن
گر زروی لُطف پا بر دیده بگزاری
یک سر سوزن نداری عیب ماه من
گر نمایی تو حزر از مردم آزاری
وصف و اوصاف ترا من کی توانم گفت
در طریق خلقت عالم تو شهکاری