ارباب
ارباب
ارباب قریه ما ، مارا زبان نداند
در کشتن است مشغول چون قدرجان نداند
ارباب قریه ما ، از خطه های دور است
ما هر قدر بنالیم ، او نه و هان نداند
ارباب قریه ما، در قصر خویش خواب است
رنج و غم که دارند بیچاره گان نداند
ارباب قریه ما ، خانه به غرب دارد
از رسم و راه مشرق غیر از گمان نداند
ارباب قریه ما ، چون از نژاد تازیست
دندان تیز دارد جُز استخوان نداند
ارباب قریه ما ، دارد گُدام گندم
چون مثل ما نباشد کمبود نان نداند
ارباب قریه ما، ز آدمگری شده دور
زیرا ز آدمیت در خود نشان نداند
ارباب قریه ما، باشد (حبیب) ، غافل
شعری که تو سرودی چیزی از آن نداند