نوروز بیوطن
( نوروز بیوطن)
فصل رنگین بهار آمد و نوروز رسید
خوش نسیمی ، نفس تازه به گلزار رسید
صر صر باد صبا نغمه سرا در بستان
نو عروس ، چمن وباغ در آ غوش کشید
بلبلٍ دلشده ء زار که شیدای گُلست
سرخوش ومست ازین شاخه به آن شاخه پرید
بوسه ها از رُخ گل چید و رفع کرد خمار
واله شد شیفته شد مست شد وجامه درید
همه جا موج گل وسا ز وسرود وشادی
وای بر حال من و این دلکٍ نا امید
ذوق زد در سر من میلهء نوروز وطن
خون دل آب شد از دیدهء غمدیده چکید
(عنبری) حیف که در غربت وآواره گی یم
از بهار یکه به من نیست میسر چه امید؟
---------------
سید عبدالله(عنبری)