وطن
وطن
ما از وطنیم و وطن از ما چقدر دور
چون روح وتن ایم ببین که تن از ما چقدر دور
ما برگ خزانیم که طوفان به هوا برد
ما زان چمنیم آن چمن از ما چقد ردور
ما سوخته گا نیم که چون شمع زبیداد
در سو ختنیم ساختن از ما چقدر دور
ما تا بعت غیر پزیرفته ایم ازجبر جبر
با شان وشنیم شان وشن از ما چقدردور دور
ما ملت افغان ک به هر گوشه مهاجر
مهد سخنیم وسخن از ما چقدر دور
ما کشته اهداف سیاست شده گانیم
ما مرده ایم اما کفن از ما چقدر دور
ما قوم خراسانم وآریایی وباختر
از ظلم عدو آن سنن از ما چقدر دور
ما زاده جامی وغزالی ییم ورومی
ما غرق لباس علم وفن ازما چقدردور
ماییم و { حبیب} وشب تنهایی وغربت
در ناله ییم وانجمن از ما چقدردور