شعر نو
شعر نو
تو كدامين درخت زردالو و سيب قلب مني
كه بهر شاخ كدوي قد تو
پالك سبز خيال است عيان
باغبان آمد و رفت
من ترا خواهم برد بر سر شاخ درخت
تا تو از شاخه خشكيده آن
به زمين پرد شوي ومن از وحشت و ترس
شاخه را اره كنم
***
من ترا خواهم برد نزد اُستاد هنر
تا ببيني كه چي سان خويشتن را بزمين ميكوبد
و به آواز بلند بي بي شيرين گفته
همه را خواب دهد
****
من ترا خواهم برد نزد جمعيت افغاني خويش
كه ببيني كه چي گونه باهم
غيبت هموطن خويش كنند
من ترا خواهم برد من ترا خواهم برد
ليك بيكار نييم
تو خودت رو وببين
كه بداني يك نان
چند فطير است اي دوست