رویا ها
رویا ها
یکی از مفلسی در فکر زن مُرد
یکی در گیر و دار زن کردن مُرد
یکی اولاد میخواهد زخالق
یکی از کش کشٍ تیم اتن مُرد
یکی بفروخت مُلک خود به خارج
یکی از حسرت بوی وطن مُرد
یکی از گوشنگی گوید خدایا
یکی از دب دب آفتاوه لگن مُرد
یکی را یخ زده در کنج ایستگاه
یکی از موتر و مود وفیشن مُرد
یکی را ولفیر در جان رسانده
یکی از بزنس و سود و سلن مُرد
یکی از لاغزی چون قاف نیٌ شد
یکی ازچاقی همچون کرکدن مُرد
یکی در جستجوی کار حیران
یکی از روز گار اندر لجن مُرد
یکی مثل(حبیب)است خسته وزار
یکی در پیزده در خمیر کردن مُرد