هنگامه شيخ
هنگامه شيخ
جام بشكست و سبو ريخت زهنگامه شيخ
چي بلا بود نهان در پي حمامه شيخ
ما اگر مي نوشيم او بخورد حق يتيم
كه نويسند ملايك به جزا نامه شيخ
تا بكي خلق شوند از سخنانش گُمرا
كه بجز غسل و وضو نيست به برنامه شيخ
اي خدا جوي خدا در همه جا هست عيان
چي ضرورت كه روي در رأه خود كامه شيخ
چند يتيم ميشود از بر كت كالا ايمن
كر بيرون سازي تو از لطف و كرم جامه شيخ
حج آن هست كه از لطف دلي شاد شود
نه كه حج گشته ز اركان سفر نامه شيخ
اي (حبيب)چند بود جنگ نژاد ومزهب
از چي باشيم چنين محو غلط نامه شيخ