کاروان
کاروان
کاروان از خود ما رهزن راه از خود ماست
آنکه انداخته مارا به بلا از خود ماست
تا که این نعره تکبیر بود حال این است
این خرافات و همه سر و صدا ازخود ماست
آفت را که به او مانده شده نام جهاد
مرض گشته به مانند وبا از خود ماست
حق اولاد خود بر سیید و ملا دادیم
گرکنون گشته وزیر ال وزرا از خود ماست
متهم کردن همسایه ز هوشیاری نیست
وحشت و دربدری بر سر ما از خود ماست
بس گلو پاره نمودیم که دین در خطر است
فکر بیهوده نکن سهو وخطا از خود ماست
چشم خود کور گرفتم که خیر است خیر است
پاه در چاه نهادیم که عصا از خود ماست
طالب آمد یا مجاهد همه گفتیم وا وا
ملت ما که شده نان گدا از خود ماست
شکوه کردیم که کمونست چرا ؟ ریش کل است
ای {حبیب} آیینه کبر و هوا از خود ماست
شعر از { حبیب یوسفی} 6جولای
2023