نواي ني نه ساز و چنگ خواهم
نواي ني نه ساز و چنگ خواهم
نه بلبل نه گل خوش رنگ خواهم
انتره:ُ
من امشب باده گُل رنگ خواهم
نواي از سرود و چنگ خواهم
غنيمت يك دم است با دوستانم
غزل باساز خوش آهنگ خواهم
نسيم جان فضاي دوستي را
چو اوج قلُعه سالنگ خواهم
دو؛ سه؛ يار موافق همرأ خويش
زاهل دانش وفرهنگ خواهم
به دل يار كه باشد همدم جان
غريوه تبله و سارنگ خواهم
به جمع دوستان با مروت
سراسر مردم يك رنگ خواهم
منم شاداب ودارم آرزوها
بت مهروي شوخ وشنگ خواهم
استايي چنان ديديم درد دنياي فاني
*
جهان باشد سراسر هيچ وفاني
نباشد تا ابد دور جواني
بياكه خوش بشينيم خوش بخنديم
كه تا يابيم مُراد از زنده گاني
*
عزيز من به من ديدي نهاني
به سودايت شديم مجنون ثاني
دو چشمت مثل آهو ميدرخشد
لبانت بهتر از لعل عُماني
*
بمن گفتي چرا دل نگراني
نگار من مگر حاليم نداني؟
تو بامن گرشوي همرا و همراز
بمن گردد حيات جاوداني