یارب
یارب
امشب به جستجویت رفتم به کهکشان ها
یارب تو بس عظیمی بر تر ز بیکران ها
دیدم تمام هستی بودند به ذکر مشغول
هر کس به هر طریقی با صد رقم زبان ها
برگی فتاد از شاخ، آهسته زیر لب گفت
ای بنده بنده گی کن بگزر زداستان ها
ماه بود در ترُد د خورشید هم نما یان
نور تو بود هرسو در عُمق آسمان ها
این عقل قاصرم را هرچند بکار بستم
در یافتم که هیچم در فکر و در گمان ها
هر درد را تو درمان هر رنج را تو پایان
مارا ببخش عصیان دستگیر نا توان ها
ماییم عدم تو موجود هستی یگانه معبود
ای واقف دو عالم ای حی مهربان ها
دارد (حبیب) حاجت عمری نکرده طاعت
کرده گناه بی حد با نقص و با زیان ها