همسر
همسر
کسی با دوست خود گفت ای برادر
مرا هست مُشکلی از سوی همسر
شُده پنج سال که ما هم خانه گشتیم
نشُد اولاد بهر ما مُیسر
مرا تو رهنمایی کن رفیق جان
که تا نخل اُ مید من دهد بر
رفیقش گفت که این مشکل نباشد
که دانم چاره این کار بهتر
سر از حالا برای پانزده روز
تو بهر خانم خود میوه آور
که تا بنماید هرشب نوش جان اش
ولیکین تو مرو با وی به بستر
چو شد دو هفته اش پوره درآنشب
رود خودرا بشوید زیر شاور
به تن کالای خواب خود بپوشد
رود بالای تخت پاک و مُعطر
سپس پُرسید که فرجامش چی میشه
بگُفتا گوش کن تا ختم دفتر
چو شُد این کار ها جُمله سر انجام
بر آی از خانه چون شیر مُذکر
دویده پُشت من آ ی تو به تیزی
که تا آیم کُنم بر وی برابر
{حبیب}ازبهر شوخی با عزیزان
هر آنچه بشنود سازد مکرر