حج
حج
ما ز حج خُرما و تسبح بهر تان آورده ایم
این فقط چیزیست که زانجا ارمغان آورده ایم
رفته بودیم که کنیم توبه ز اعمال خراب
در عوض صد فکر بد اندر گمان آورده ایم
سنگ بر شیطان زدیم او خنده برما مینمود
که ازو بد تر رذالت بر جهان آورده ایم
آب زم زم را گرفتیم و بریش خود زدیم
یک دو بوتل هم برای دوستان آورده ایم
وقت کم بود ما نتوانستیم کنیم آنجا طواف
بر تجارت رفته بودیم زعفران آورده ایم
فرش بردیم و بجایش ظرف آوردیم بخویش
تا که بفروشیم ما جیب کلان آورده ایم
ساعت رادو خریدیم چند رقم جنس وطلا
مال و بنجاره و اسباب دوکان آورده ایم
حج همانست که کنی کمک به مردم ای (حبیب)
ورنه ما از این سفر نقص وزیان آورده ایم