ازتوتامن
ازتوتامن
تو هم کشتی من هم کشتم چه فرق است بین ما وتو
تو آدم کشتی و من نفس خودرا از گنا کاری
تو هم بردی من هم بردم به روی شانه های خود
تو مال مردم مسکین ومن رنج از وفاداری
توکردی توبه ومنهم نمودم توبه با ایثار
تو از انسانیت توبه ومن از مردم آزاری
تو هر سو تخم پاشیدی و من هم بزر بنمودم
تو تخم بی اتفاقی را ومن در باغ گلکاری
تو رقصدی ومن هم رقص کردم از دل واز جان
تو خود با ساز بادارا ت و من با ساز ناداری
تو کردی پاک ومن کردم چه فرق است زین دوتا پاکی
تو ظاهر را ومن باطن زترس خالق باری
تو هم خواندی من هم خواندم به آواز بلند هر سو
تو خواندی مرک وماتم را ومن از صلح و غمخواری
تواز خود بیخبر لیکین (حبیب)خود ناظر حالت
تو بی احساس ومن شبها نمودم کریه وزاری