طبل هستی
طبل هستی
یا خوشی با شد در این دنیا ویا غم بگذرد شاه باشی یا گدا یا آنکه حاتم بگذرد
اعتباری نیست بر این عمر تند بی ثبات چشم تا بر هم زنی این لحظه یکدم بگذرد
تا توانی ای پسر میکوش صاحبدل شوی فرصتی در دست داری بیش یا کم بگذرد
میرسد بر درگهء وا لآی فیض معرفت هرکه از اسباب وجاه ومال عالم بگذرد
طبل هستی با نوا وتال های رنگ رنگ هر چه خواهد می نوازد، زیر یا بم بگذرد
بس چه زیبا گفت آنمرد سخنور این سخن هر چه آید بر سر اولآد آدم بگذرد
(عنبری) اندر دیار غربت و آواره گی
حیف این عمریکه با چشمان پر نم بگذر
سید عبدالله(عنبری) کانادا