تب
تب
تو تب داری و من بیتابم امشب
دو دیده غرق در سیلابم امشب
تمام شب دعا گوی تو بودم
نیامد در سراغم خوابم امشب
متاب ای ماه امشب باش ساکت
که من بیزار از مهتابم امشب
رفیقانم زمن دوری نمایید
که من دیوانه و بی آبم امشب
خداوندا تو رحم کن به حالم
که دور از پهلوی اربابم امشب
فراق یار مارا کرده بیخود
ربوده از سرم آدابم امشب
حبیب)امشب زهجران شکوه دارد )
همی گوید که در مردابم امشب